داستان تا این جا رسید که دختران بالاخره موفق شدند با نگهبان وارد پشت بام شوند تا ببینند چه موجودی دائم به پشت شیشه می زده،
سمیرا و سارا و زهره در حالیکه دستای همدیگه رو خیلی سفت گرفته بودند وارد پشت بوم شدند، آقای ملک پور که چشماشو خیره کرده بود به سمت جلو وداشت با دقت تمام اطراف رو برانداز میکرد، گفت مطمئنید که صدای شنیدید؟؟
سمیرا نگذاشت حرف ملک پورتموم بشه و گفت بله آقای ملک پور خودم چوبشو دیدم!!!
یک نسیم مرموز در حال وزیدن بود نگهبان چند قدم جلوتر رفت.
خدای من اینجاکه چیزی نیست پس آن موجود کجاست؟ نکنه یکدفعه یک گودزیلا از روی دیوار بالا بیاد و گردن ملک پور رو بشکنه؟
سمیرا: خدای من ملک پور داره کجامیره؟
سارا: کاشکی حداقل یک چوبی تکه آهنی با خودش آورده بود.
زهره: وای بچه ها من دلشوره عجیی دارم.
ملک پور داشت با خودش فکر میکرد اگه واقعا کسانی قصد آزار این دختران را داشته باشند؟ اگه آن ها آدمای باشند که حتی با کشتن یک آدم هم تفریح می کنند؟ خیلی سعی میکرد که ترس رو از چهره خودش دور کنه، چون اینجوری حتما دختران هم می ترسیدند!
سمیرا: شاید بهتر بود ملک پور یکی از همسایه ها رو هم بیدار میکرد!!
زهره : میشه اینقدر حرف ترسناک نزنی ، به اندازه کافی جیگرمون اومده تو حلقمون از ترس؟
سمیرا: خوب حالا مگه من چی گفتم مرده شور!
سارا: زهر مار میشه اینقدر فک نزنید، به جای این حرف زدنها یک کم به دور برتون نگاه کنید .
پشت بوم چند تا کولر آبی بزرگ بود. دخترا همون جا ایستاده بودند و تکون نمی خوردند.
ملکی یک دور کامل روی پشت بوم زده بود ولی هیچی پیدا نکرده بود.
ناگهان به فکرش رسید که بره و از لبه پشت بوم به پنجره خونه دخترها نگاه بندازه شاید کلید حل معما اونجا باشه؟
وقتی لبه پشت بوم رفت اونجایه چیز جالب دید؟
شاید حدس زدنش خیلی سخت باشه؟؟ اونجا یک فرش شسته شده بود که آویزونش کرده بودند!!! ملکی در حالی که داشت می خندید خم شد و پشت پنجره رو دید!! درست حدس زدید، باد که میومده قالی رو تکون میداده و قالی محکم به پنجره خونه دخترها برخورد میکرده و این دلیل این همه ترس و توهم این دختران بیچاره بوده!!!
این هم از پایان داستان ترسناک ما
ادامه داستان ترسناک واقعی
داستان این شد که دختران برای کمک گرفتن کمک سراغی نگهبانی سمجتمع می روند ولی هر چه به در می کوبند کسی جواب نمی دهد و اکنون ادامه داستان واقعی و هیجان انگیز ما
خدای من چرا نگهبانی در رو باز نکرد؟؟؟
سمیرا گفت: نکنه نگهبانی رو خفت کرده باشه!!!
سارا: گفت مواظب باشید دستامون ر و به همدیگه میدیم و برمیگردیم فقط نباید بترسید
عجب ظلماتی بود تمام چراغهای محوطه مجتمع رو خاموش کرده بودند شاید به زور میشد چند قدم جلوتر رو با سوسوی چراغهای خیابون دید.
هنوز چند قدم از نگهبانی فاصله نگرفته بودند که یک صدای گرفته نفس همه رو در سینه ها حبس کرد.
هیچ کس جرات نداشت برگرده عقب و ببینه صاحب صدا کیه!!
سارا بعدا گفت که اون لحظه قلبم یک لحظه از تپیدن باز ایستاد .
دوباره صدا تکرار شد؟
ببخشید شما کاری داشتید.
آره نگهبانی بود ولی چون از خواب بیدار شده بود صداش خشن و ناهنجار شده بود.
بنده خدا نگهبانی!!!
دختران یک لحظه خوشحال شدند.
شتابان به سوی نگهبانی بازگشتند و شروع کردند به بازگو کردند واقعه حتی یادشون رفت که از نگهبانی معذرت خواهی کنند که این موقع شب مزاحمش شدن.
همگی با هم صحبت می کردند.
آقای ملک پور یه موجود یعنی یه آدم شرور روی پشت بوم خونه است و داره ما رو اذیت میکنه.
سمیرا: با یه چوب به پشت پنجره ما می کوبه!!
سارا: خودم سایه اونو دیدم.
زهره: منم چوبش رو دیدم.
نگهبانی که همینطور هاج و واج به دخترا نگاه می کرد. و بدون این که حرفی بزنه راه افتاد به سمت بلوک 6.
دخترا هم پشت سرش راه افتادن و همینطور حرف میزدن . که اره ما فکر کردیم که باید جن باشه.
آخه اقای ملک پور ما چند تا دختر دانشجوی تنها هستیم حتما یکی تصمیم گرفته ما رو اذیت کنه.
زهره: خدا بکشتش چطوری دلش میاد اخه ما که آزارمون به کسی نمی رسه راست میریم دانشگاه و راست برمیگردیم.
سارا: تازه همه همسایه ها هم از دست ما راضی هستن.
سمیرا: آقای ملک پور شما خودتون از ما بدی دیدید.!!!
بیچاره ملک پور مونده بود چی بگه!! اخه که این داره این دخترای بیچاره رو اذیت میکنه! داشت فکر میکرد .
همه وارد بلوک 6 شدند چراغ راه پله ها رو روشن کردند و پله ها رو یکی پس از دیگر.....
سمیرا داشت با خودش فکر میکرد به فرض هم که کسی آن بالا باشه یعنی آقای ملک پور از عهده اون برمیاد؟؟ آخه نگهبانی یک مرد ریزه میزه با جسه کوچیک بود . با اون احوال خواب آلودش یه مشت میزدیش شیش دور می چرخید دور خودش.
تقریبا به طبقه سوم رسیده بودند هر لحظه داشت هیجان ماجرا بیشتر می شد که یه دفعه چراغهای پله ها خاموش شد.
سمیرا: وای خدای من چی شد؟؟
سارا: چراغها خاموش شد. (چراغهای پله ها هر دو دقیقه یکبار به صورت خودکار خاموش میشدن)
عجب بدبختی در این فضای ترسناک همینو کم داشتیم.
ملک پور گفت نترسید من الان میرم چراغو روشن میکنم.
ملک پور همین که رفت چراغ رو روشن کنه چنان وارونه شد و چند تا پله رو سرسره ای پایین رفت.
درست حدس زدید ملک پور بیچاره حسابی زمین خورد.
سارا که از همه خوش خنده تر بود دلش رو گرفته بود و میخندید ولی سمیرا بیتشر ترسیده بود خدای من نکنه واقعا اینا جنی یا یه موجود فضایی چیزی هستن، و ملک پور رو اونا به زمین زدند؟؟
سارا هم کم کم دست از خنده برداشت و به ترسی که داشت هر لحظه بیشتر می شد فکر میکرد.
بیچاره ملک پور بلند شد و خودشو تکونی داد و لنگان لنگان دوباره راه افتاد. به طبقه چهارم رسیدند.
در پشت بام رو باز کردند. همه آروم اروم قدم برمیداشتند یعنی چی در انتظار آنها بود!! چه چیزی رو بروی پشت بوم خواهند دید؟؟
بعضی آدمای بدجنس هستند که آزار دادن دیگران را دوست دارند!!
شاید هم همکلاسی های پسر بچه ها قصد آزار بچه مثبتای کلاسشون رو داشتن!!
شایدم واقعا پای یک موجود نامرئی مثل جن در کار باشه!!
شما چی حدس می زنید!!
لطفا حدس بزنید که دختران به همراه نگهبان چه چیزی را خواهند دید و با چه مواجه می شوند.؟؟؟
حکیمانه
فروش سگ و گربه در این کشور ممنوع است. |
برو به جهنم.........
اولین مستکبر کیست؟؟
برخی فکر می کنند قرآن فقط یکسری داستان ها را برای پند وعبرت آورده است، البته این سخن درست است اما کافی نیست در واقع داستانهای قرآن دارد از اثر و موثر و در واقع یک سیر علی و معلولی پرده برمی دارد.یعنی هر کاری می تواند معلولی را در پی داشته باشد،پس قرآن به ما هشدار می دهد اگر برخی از کارها را انجام دهید نتیجه و اثر آن شما را به سقوط می کشاند، برای مثال داستان معروف آفرینش ادم و سجده ملائکه به آدم و ابای شیطان از این سجده:
خداوند گفت همه باید به این مخلوق من سجد کنند
یک نفر سجده نکر «ابا و استکبر» گفت سجده از دانی به عالی معنا دارد در حالیکه من از آتشم و بالاتر از این موجود خاکی هستم،
«خلقته من طین و خلقتنی من نار»
آیا خداوند در برابر این استدلال پاسخ داد!!
خداوند گفت سجده نمی کنی!!!
پس از بهشت بیرون و برو به جهنم!! به عبارتی از بهشت بیرون شو و در جهنم وارد شو.
آیا استدلال شیطان درست بود؟؟؟
شیطان به ماده توجه کرد گفت آتش از لحاظ ماده با ارزش تر از خاک است.پس من بالاتر از آدم هستم، در نتیجه به او سجده نمی کنم
ملاک تمام مستکبران به خاطر اصل دانستن ماده است. تمام کسانی که استکبار می ورزند ملاکشان را مادی قرار می دهند، وقتی می گوییم استکبار خیلی ها حکومت های طاغوتی و آمریکا و... به نظرشان می آید، البته اینها مصداق استکبار جهانی هستند اما استکبار مرتبه دارد از مراتب پایین شروع می شود تا مراتب بسیار بالا،
در اینجا منظور ما استکبار در زندگی روزمره است، مواردی که شاید اصلا به نظر نیایید!!
به استدلال شیطان دقت کردید؟؟ او ملاکش برای برتری مادیات بود پس هر گاه شما در زندگی روزمره خود، در برخورد با دیگران، در سر کلاس، محل کار و افعال خیلی معمولی خود و حتی در افکار خود برای گذران زندگی........ از چنین استدلالی استفاده کنید در واقع کبر ورزیدید، زیرا شما بر اساس ارزش واقعی انسان ها قضاوت نکرده اید!!
پس باید خیلی مواظب باشید که مستکبر نباشید،نمونه خیلی بارز این استدلالها که شاید ما خیلی ساده از آنها استفاده کنیم و حتی به خودمان حق بدهیم..
وقتی در مورد انسان ها بر اساس وضع مالی آنها قضاوت می کنید!!!وقتی که به یک انسان ثروتمند فقط به خاطر ثروتش احترام ویژه می گزارید!!!در حالیکه اگر این فرد یک شخص عادی بود یک احترام کاملا معمولی برای او قائل می شدید!!!
نگید که براتون پیش نیومده و من اصلا اینطوری نیستم و من الم و بلم از این حرفا، وقتی که واقعا با همچین امری مواجه می شوید آیا واقعا درست عمل می کنید؟؟؟ من خودم خیلی سعی می کنم اینطوری نباشم ولی بعضی وقتها تحت تاثیر جو قرار می گیرم و متاسفانه به این افراد احترام میذارم فقط به خاطر این که پول دار هست؟؟!!!
خیلی وقتها به افراد احترام می گزاریم به خاطر این که فرد قدرتمند یا صاحب موقعیتی هست!!!
اگر در یک مجلس به افراد پایین تر از خود (از لحاظ مادی) فقط یک سر کوچک تکان می دهید و با آنها گرم نمی گیرید، چون که ممکنه این برای شما کسر شان محسوب بشه!! به همین خاطر یه قیافه ویژه می گیرید!!!! برای من پیش آمده هر چند که کم بوده و بعدا پشیمون شدم ولی اعتراف می کنم که بوده!!! چون در عرصه عمل خیلی سخته آدم درست عمل کند و تحت تاثیر جو و زور قواعد اجتماعی قرار نگیرد!!
از این مثالها اینقدر زیاده که اگر بخواهم بنویسم یک مثنوی هفتاد من می شود!!
پس کبر ورزیدن و رفتن در جرگه مستکبرین خیلی ساده تر از آنچیزی هست که شما فکرش را بکنید،
پس بهتره بیشتر دقت کنیم و هر چه زودتر تفکر و فلسفه زندگی خود را سر و سامانی بدهیم وگرنه معلوم نیست کار ما به کجا ختم بشود، شما حتما می دونید که گناهان کوچک زمینه ای برای گناهان بزرگتر است و یک گناه بستر را برای گناهان بعدی آماده می کند !!
پس هوشیار باشید!!!قرآن کلمه «غافلون » و «لایعلمون» را به کرات به کار برده است، چرا که ریشه تمام گناهان غفلت و جهل است!!
پس هوشیار باشید و متفکر،پس چه باید بکنیم؟؟!!
بهترین راه این است که سیره انبیاء را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم، انبیاء مستکبر نیستند چون بر اساس ماده و امور مادی قضاوت نمی کنند و برتری را به این امر نمی دانند به همین خاطر یک گدا و فقیر ارزشش در پیش پیامبر بالاتر از یک فرد ثروتمند می باشد چون ارزش انسانها از نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به تقوای آنان است، او به انسانیت و بندگی توجه می کند، یکی از استدلال های که مشرکان بر علیه پیامبران به کار می بردند این بود که «اگر شما بر حق بودید، پیروان شما از میان ثروتمندان بود نه افراد فقیر و بی چیز»،
در روایات داریم که هیچ انسانی را به خاطر وضع ظاهری و فقرش به تمسخر نگیرید زیرا شاید او از بهترین بندگان درگاه خدا باشد،
پیامبران هیچ گاه برا اساس حرفهای مردم قضاوت نمی کردند وقتی که آن زن فاحشه که قصد توبه داشت به نزد حضرت عیسی (ع) آمد وی او را پذیرفت و در حالیکه همه حضرت عیسی (ع) را سرزنش می کردند که یک زن فاحشه را جزء یاران خود پذیرفته است!!!!! حال آنکه حضرت می دانستند که این زن توبه کرده است و هم اکنون از بندگان مقرب خداست!!
هم اکنون نیز مستکبران کلان دنیا بر اساس تفکر مادی بر جهان حکومت می کنند، چرا کشورهای ثروتمند دنیا باید حق وتو داشته باشند؟؟؟ چون ثروت و قدرت دارند!! چرا صدای مردم افغانستان و بحرین و فلسطین شنیده نمی شود، چون آنان جزء کشورهای جهان سوم هستند و هیچ موقعیت در قدرت جهانی ندارند!! چرا وقتی یک آلمانی یا آمریکایی را می بینید فکر می کنید او از فراز تمدن آمده است!! اما به یک افغانی به چشم یک انسان کارگر و زیردست نگاه می کنید؟؟؟
پس آگاه باشید در روابط خود با خویشاوندان، در ازدواج، در دانشگاه، در محل کار و در افکار خود راه استکبار را پیش نگیرید و بر اساس ماده قضاوت نکنید!!!
هوشیار باشید........
به نظر شما برای تمرین مستکبر نشدن چه کاری باید انجام داد؟؟؟لطفا تجربیات خود را در این رابطه در اختیار ما و دوستانمان قرار دهید؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده: حکیمانه
سلام
خوبید دوستان ، به زودی در مورد فلسفه و فیلسوفان برای شما مطرح می کنیم. خیلی ها دوست دارند بدونند که فلسفه چی هست!!!!!!!!! اصلا به کی می گن فیلسوف......
خیلی ها گفتند که مشتاق این مطلبند خواستیم اول تبلیغ کنیم بعد مطلب را ارائه بدهیم