سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندکى که با آن بپایى به از بسیارى که از آن دلگیر آیى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

صفحات اختصاصی
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :1
کل بازدید :77305
تعداد کل یاداشته ها : 14
103/9/10
7:55 ع

ادامه داستان ترسناک واقعی

 

داستان این شد که دختران برای کمک گرفتن کمک سراغی نگهبانی سمجتمع می روند ولی هر چه به در می کوبند کسی جواب نمی دهد و اکنون ادامه داستان واقعی و هیجان انگیز ما

خدای من چرا نگهبانی در رو باز نکرد؟؟؟

سمیرا گفت: نکنه نگهبانی رو خفت کرده باشه!!!

سارا: گفت مواظب باشید دستامون ر و به همدیگه میدیم و برمیگردیم فقط نباید بترسید

عجب ظلماتی بود تمام چراغهای محوطه مجتمع رو خاموش کرده بودند شاید به زور میشد چند قدم جلوتر رو با سوسوی چراغهای خیابون دید.

هنوز چند قدم از نگهبانی فاصله نگرفته بودند که یک صدای گرفته نفس همه رو در سینه ها حبس کرد.

هیچ کس جرات نداشت برگرده عقب و ببینه صاحب صدا کیه!!

سارا بعدا گفت که اون لحظه قلبم یک لحظه از تپیدن باز ایستاد .

دوباره صدا تکرار شد؟

ببخشید شما کاری داشتید.

آره نگهبانی بود ولی چون از خواب بیدار شده بود صداش خشن و ناهنجار شده بود.

بنده خدا نگهبانی!!!

دختران یک لحظه خوشحال شدند.

شتابان به سوی نگهبانی بازگشتند و شروع کردند به بازگو کردند واقعه حتی یادشون رفت که از نگهبانی معذرت خواهی کنند که این موقع شب مزاحمش شدن.

همگی با هم صحبت می کردند.

آقای ملک پور یه موجود یعنی یه آدم شرور روی پشت بوم خونه است و داره ما رو اذیت میکنه.

سمیرا: با یه چوب به پشت پنجره ما می کوبه!!

سارا: خودم سایه اونو دیدم.

زهره: منم چوبش رو دیدم.

نگهبانی که همینطور هاج و واج به دخترا نگاه می کرد. و بدون این که حرفی بزنه راه افتاد به سمت بلوک 6.

دخترا هم پشت سرش راه افتادن و همینطور حرف میزدن . که اره ما فکر کردیم که باید جن باشه.

آخه اقای ملک پور ما چند تا دختر دانشجوی تنها هستیم حتما یکی تصمیم گرفته ما رو اذیت کنه.

زهره: خدا بکشتش چطوری دلش میاد اخه ما که آزارمون به کسی نمی رسه راست میریم دانشگاه و راست برمیگردیم.

سارا: تازه همه همسایه ها هم از دست ما راضی هستن.

سمیرا: آقای ملک پور شما خودتون از ما بدی دیدید.!!!

بیچاره ملک پور مونده بود چی بگه!! اخه که این داره این دخترای بیچاره رو اذیت میکنه! داشت فکر میکرد .

همه وارد بلوک 6 شدند چراغ راه پله ها رو روشن کردند و پله ها رو یکی پس از دیگر.....

سمیرا داشت با خودش فکر میکرد به فرض هم که کسی آن بالا باشه یعنی آقای ملک پور از عهده اون برمیاد؟؟ آخه نگهبانی یک مرد ریزه میزه با جسه کوچیک بود . با اون احوال خواب آلودش یه مشت میزدیش شیش دور می چرخید دور خودش.

تقریبا به طبقه سوم رسیده بودند هر لحظه داشت هیجان ماجرا بیشتر می شد که یه دفعه چراغهای پله ها خاموش شد.

سمیرا: وای خدای من چی شد؟؟

سارا: چراغها خاموش شد. (چراغهای پله ها هر دو دقیقه یکبار به صورت خودکار خاموش میشدن)

 

عجب بدبختی در این فضای ترسناک همینو کم داشتیم.

ملک پور گفت نترسید من الان میرم چراغو روشن میکنم.

ملک پور همین که رفت چراغ رو روشن کنه چنان وارونه شد و چند تا پله رو سرسره ای پایین رفت.

درست حدس زدید ملک پور بیچاره حسابی زمین خورد.

سارا که از همه خوش خنده تر بود دلش رو گرفته بود و میخندید ولی سمیرا بیتشر ترسیده بود خدای من نکنه واقعا اینا جنی یا یه موجود فضایی چیزی هستن، و ملک پور رو اونا به زمین زدند؟؟

سارا هم کم کم دست از خنده برداشت و به ترسی که داشت هر لحظه بیشتر می شد فکر میکرد.

بیچاره ملک پور بلند شد و خودشو تکونی داد و لنگان لنگان دوباره راه افتاد. به طبقه چهارم رسیدند.

در پشت بام رو باز کردند. همه آروم اروم قدم برمیداشتند یعنی چی در انتظار آنها بود!! چه چیزی رو بروی پشت بوم خواهند دید؟؟

بعضی آدمای بدجنس هستند که آزار دادن دیگران را دوست دارند!!

شاید هم همکلاسی های پسر بچه ها قصد آزار بچه مثبتای کلاسشون رو داشتن!!

شایدم واقعا پای یک موجود نامرئی مثل جن در کار باشه!!

شما چی حدس می زنید!!

لطفا حدس بزنید که دختران به همراه نگهبان چه چیزی را خواهند دید و با چه مواجه می شوند.؟؟؟

حکیمانه

 


91/8/14::: 2:19 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام وقت شما بخیر، اخرین روزهای سال 90 نیز در حال سپری شدن هستند و کسی نمی داند آیا سال دیگر ما چنین تجربه ای را خواهیم داشت؟؟ پس بهتر است قدر لحظات زندگی خود را بدانیم و بهترین سود و بهره را از این عمر گرانبها ببریم تا مصداق کسانی که هم در دنیا و هم در آخرت ضرر می کنند نباشیم، سال خوبی داشته باشید و ایام به کامتان
+ چرا شما به این صفحه وارد شدید؟؟ دلیل ورود شما چیست؟ آیا به دنبال مطلب علمی هستید؟؟ چه چیزی شما را بیش از همه خوشحال می کند؟ چرا قیمت نفت گران شده اس؟ آیا شما می توانید به جای سکه چند کیلو گوجه فرنگی بخرید؟
+ در اینجا قرار است ما سوالاتی را مطرح کنیم که بسیار فلسفی هستند ؟؟؟
+ با سلام وقت شما دوستان گرامی بخیر، امیدوارم که روزهای خوبی را در پیش رو داشته باشید من به زودی مطالب وبلاگ را سرو سامان خواهم داد.
+ با سلام وقت شما بخیر از شما دوستا گرامی می خواهم که مطالب جالب خود را برای ما بفرستید با تشکر